آتشکده
در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

اطلاعات مربوط به عکس ها را به عنوان یادگار گذشته ها

در اختیار بگذارید

 

 

FarangisArdeshirShahrvini.gif (168186 bytes) OldPhoto7.jpg (94491 bytes) LadyLohrasbFamily.jpg (96025 bytes) MirzaKhodad1299.jpg (58662 bytes)
101 Mrs.F Shahrvini 1929  102  103  104 ميرزا خداداد
OldPhoto10.jpg (84898 bytes) OldPhoto17.jpg (108034 bytes) OldPhoto16.jpg (81325 bytes) OldPhoto34.jpg (91022 bytes)
 105  106  107  108
OldPhoto25.jpg (112335 bytes) OldPhoto35.jpg (72688 bytes) OldPhoto13.jpg (60787 bytes) OldPhoto36.jpg (96189 bytes)
 109 گهنبار خانه   110  111  112
OldPhoto5.jpg (135366 bytes) OldPhoto6.jpg (115772 bytes) ArooskeshooniShahnazFallahzadeh.jpg (82184 bytes)
 113 جلو درمهر يزد  114  115  116عروسکشوني
PeeriSabzIanugurationKermanyKhaileh1345.jpg (83340 bytes) PeeriSabzIanugurationKermanyKhaileh1345-2.jpg (57810 bytes) ShahzadiCycleCertificate.jpg (38275 bytes) Ghassemabad.jpg (100529 bytes)
117پيرسبز،گشايش خيله کرمانى1345   118پيرسبز،گشايش خيله کرماني-1345  119گواهينامه موبد رستم شهزادى  120 سر سفره، قاسم آباد
ShahzadiSarbazi.jpg (64244 bytes) AnjomanYazd1.jpg (46013 bytes) DinyariOldStudnets.jpg (56047 bytes) MehrbanooZartoshtiWithGrandSonManuchehr1329YazdiptoBombay.jpg (81679 bytes)
121 122 انجمن ناصرى يزد

123-دبستان دنياري 1308

124 مهربانو زرتشتى با نوه، منوچهر رستم زرتشتى، يزد، 1329 خ 
ArdeshirPourOldPhoto.jpg (254970 bytes) OldColorPhotoCham1.gif (2764177 bytes) OldColorPhotoMobarake.jpg (82281 bytes) Taft1.jpg (108677 bytes)
125 126 چم  127 مبارکه  128
Taft2.jpg (136096 bytes)      
129  انجمن تفت و توابع مقيم بمبئى  130 131 132
       

با سپاس فراوان از خانم مهرى شهزادى ، ارباب رستم زرتشتى ، اسفنديار پور بهرامى، دکترمهربان شهروينى و ديگران که عکسهاى خود را به ما قرض دادند

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, توسط firetemple

«میرزا سروش لهراسب» در سال ۱۲۸۳ خورشیدی در باغ جمشید آباد تهران زاده شد. مادرش گوهر خداداد زارع پارسی و پدرش تیرانداز مهربان لهراسب بود. میرزا سروش در سال ۱۳۱۶ خورشیدی با دختری از خانواده‌ای پارسی به نام پروین ازدواج کرد.

میرزا سروش آموزش‌های نخستین و دبیرستان را در مدرسه زرتشتیان، دارالفنون و در کالج آمریکاییان که اینک دبیرستان البرز است گذرانید و زبان انگلیسی را نیز تکمیل نمود. در همین زمان یعنی سال ۱۳۰۳ خورشیدی به خواهش ارباب کیخسرو شاهرخ برای مدیریت و سرپرستی دبستان دینیاری یزد روانه‌ی یزد شد.

وی پس از سه سال زندگی در یزد به تهران بازگشت و دوباره به دستور انجمن زرتشتیان وقت و ارباب کیخسرو شاهرخ رهسپار یزد شد تا مراکز بزرگ آموزشی و تربیتی مارکار یزد را به ‌وجود آورد.

 

میرزا سروش نظارت و سرپرستی چهارده دبستان‌های تابعه انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی و حتی ساختمان برخی از آنها را به دوش گرفت، وی که از روی راستی به فرهنگ این مرز و بوم خدمت کرده بود به دریافت دو مدال طلا از سوی «پشوتن دوسابایی مارکار» و دو مدال درجه یک علمی از دست وزرای وقت آموزش و پرورش نائل آمد. میرزا سروش نماینده تام الاختیار انجمن زرتشتیان ایرانی – بمبئی در ایران بود.

آن روانشاد نظارت بر ساختمان «برج گاهنمای فردوسی شهر یزد» (برج ساعت)، هدیه پشوتن مارکار و نظارت در ساختمان و اداره «زایشگاه بهمن»، همچنین نظارت، سرپرستی و رسیدگی به مطب و داروخانه «سروش تاتا» را بر دوش داشت. میرزا سروش هموند شورای فرهنگی یزد، همچنین انجمن شهر شهرستان یزد بود. وی مدت چهار سال، افزون بر کارهای یادشده، در سمت مدیریت کارخانه «درخشان یزد» انجام وظیفه نمود و کارخانه را از ورشکستگی نجات داد. بر پا داشتن جشن‌ ها، تاسیسات و سفرهای پیش ‌آهنگی، کتابخانه، انجمن‌های ورزشی، سخنرانی‌های ماهیانه در موسسات مارکار، از نوآوری‌های وی بود. وجود مجتمع بزرگ دینی تربیتی و زیارتی مارکار در تهران نشانه‌ای از دور اندیشی و آینده‌نگری آن روانشاد بود. میرزا سروش در کارها و امور اجتماعی نیز حضور فعال داشت و سالیان پی‌ در پی عضویت انجمن زرتشتیان یزد و دبیری انجمن همگانی را که خود پایه گذار آن بود بر دوش داشت. وی نویسنده و شاعری چیره دست و توانا بود و همیشه این شعر را که سروده خود اوست زمزمه می‌کرد:

خدایا در خوراک و خواب و وستا / شتابم سوی تو دادار یکتا

و حاجتش برآورده شد و دیده شد که بیش از سه روز زمین گیر و بستری نشد. میرزا سروش در سال ‌های پایانی زندگانی پر سود خود یکه و تنها زندگی می‌کرد و در سال ۱۳۷۱ خورشیدی این شعرها را که نموداری از زندگی و پیری خود بود سرود:

مرا لرزد همی دست و سر و پا / نباشد هیچ عضوی پای برجا

منم هشتاد و هشت بس پیر و فرتوت / قدم اندر قدم نزدیک تابوت

او مثبت و سودمند زندگی کرد، خوشنام زیست. با ایجاد مدرسه ‌های بسیار و سرپرستی آنها با نادانی مبارزه کرد. فرهنگ یزد و زرتشتیان یزد را پربار ساخت و با دنیایی یادمان خوب در روز اشتاد ایزد و اردیبهشت ماه ۱۳۷۴ خورشیدی با کوله ‌باری از خوبی ‌ها و نیکی ‌ها و خدمت به جوانان و یتیمان به جاودانگی پیوست؛ و به راستی که وی سوشیانتی بود در زمانه خویش. نام نیکش جاوید و پاینده باد.

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:بزرگان زرتشتیان, توسط firetemple

به نام اهورا مزدا

هجدهم آبان 1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود ،پدرش دوسابائی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود.تحصیلات مقدماتی را در بمبئی پشت سر گذاشت. عشق به ایران ودین زرتشت رادر کودکی از پدر ومادر آموخت، همراه با فرزندان  پارسیان دیگر علم آموخت در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. پس از پايان تحصيلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم و تربیت به نوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد.

 پارسیان كه از نابساماني، فشارهاي تعصب مذهبي، بي سوادي و فقر در جامعه زرتشتي آگاه شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند ویکی از کسانیکه به ایران فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تابه وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند

پشوتن جی مارکار دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندني براي زرتشتيان انجام داد . باساختن دبستان پسرانه مارکار در بهمن 1306  اولین گام برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و  دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیس و در سال 1313  باافتتاح  مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت مارکار با ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال 1313 توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این مجموعه برخلاف اذهان عموم،خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان اطراف شهر وبی بضاعت با همه امکانات ،بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده ازاین امکانات نه تنها براي زرتشتیان نيست، بلكه هزاران تن از هم‌ميهنان غير زرتشتي ما نيز ازدهش‌هاي اين بزرگوار بهره برده‌اند.

ساخت پرورشکاه مارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان دخترانه مارکار در یزد،  بنگاه ورزشي پشوتن جي دوساباهي مارکاردر بمبئی ، اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاه تهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط استاد پورداوود است، بخشش سرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و ، خريد و آبادسازي زمين ها در يزد و تهران پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن در اینجا نمی گنجد.

خیر اندیش كسی است كه علاوه بر بخشش به مستمندان ، در راه آموزش و پرورش و راهنمائی حتی تعیین شغل مناسب به دیگران كمك نماید . اكنون شاهدیم عده ای راهنما برای افراد می شوند كه ترك وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر نمایند و بعضاً كمك یا احوالپرسی هم ندارند .

پشوتن جی مارکار مجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و وبرسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش،به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت ایران به نحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود.چه در سال1313 در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد.در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر گردید و در واپسین سفر خویش به ایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز،و به دیدار با شاه وقت ایران،محمدرضا شاه پهلوی مفتخر گردید...

سرانجام در تاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست.روانش شاد وبهشت برین جایگاهش باد.

ميرزا سروش لهراسب سرپرستي اين مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت . پس از چندي طبق يك آيين نامه اجرايي وكالت تملك تمام مايملك و مووسسات ماركار به انجمن زرتشتيان تهران واگذار مي شود . ( اين آيين نامه با امضاي سروش لهراسب و به تاريخ 27 آذرماه 1353 خورشيدي است.

آموزشگاه پسرانه مارکاربا مدیریت آقایان هورمزد فرخانی به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و دومین مدیر آقای خدابخش منیری از سال 1303 به مدت 10 سال بودند.

اسفندیار مرادیان که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است و بعد از فراغت از تحصیل ،سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه  و پرورشگاه را بعهده گرفت... واکنون جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشد.

پرورشگاه ماركار كه اكنون پرديس دانش ماركار نام گرفته امید است با همت هيات امنا و ياري انجمنها و سازمانهاي زرتشتي دوباره به جايگاهي كه در شان اين مجموعه است باز گردد.

ایکاش انجمن زرتشتیان تهران وکیل تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران  برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی درسالگرد تولد ایشان از وضعیت مدارس ،زمینها،موسسات و... اطلاعیه ای دقیق صادر می نمود ونشان می دادند که شاگردان خوبی برای آن مدارس بوده اند.چون از روانشاد مارکار نقل است ایشان بجای استفاده از مترو پیاده میرفت تا با پولش به آن دانش آموزعزیز ایرانی کمک کند.

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:بزرگان زرتشتیان, توسط firetemple
  پشوتن جي‌ ماركار چگونه مي‌زيست فرهنگ

 

روانشاد پشوتن جي ماركار يكي از بزرگاني است كه براي زرتشتيان ايران بسيار شناخته شده‌است و همكيشان ما احترام ويژه‌اي براي وي قايل هستند. اين مرد دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندني براي زرتشتيان انجام داد كه سود آن تنها براي اين گروه نيست، بلكه هزاران تن از هم‌ميهنان غير زرتشتي ما نيز در يزد از دهش‌هاي اين بزرگوار بهره برده‌اند.
در مطلبي كه در ادامه مي‌خوانيد، روانشاد رستم رستمي عصرآبادي خاطره‌اي از برخورد خود با اين بزرگوار نقل كرده‌است، كه خواندني و آموزنده است و نشان از بزرگ‌منشي ماركار دارد.
اين خاطره مربوط به زماني است كه آقاي رستمي عصرآبادي در هندوستان زندگي و كار كرده‌است و اين كشور هنوز در سلطه انگليسي‌ها به سر مي‌برده‌است. وي درباره چگونگي واقعه مي‌نويسد:
يك روز در خياباني به‌نام «گرانت رود» سوار ترن شهري شدم، توضيح اين‌كه در بمبئي ترن‌ها برقي بود و دو واگن به هم متصل بود با يك راننده و يك بليت فروش در هر واگن، كه ديگر آن ترن‌ها برچيده شده‌است. در خيابان كسي ديده نمي‌شد، همه‌جا خلوت بود. چون مابين هندو و مسلمان برادركشي رواج داشت و كسي جرات بيرون آمدن از خانه را نداشت. پارسيان و زرتشتيان از بركت راستي و درستي و مهرباني و خير و خيرات كه در حق همه روا مي‌داشتند، در صورت شناخته‌شدن در امان بودند. بنده هم با اطمينان به اين‌كه در امان هستم و مجبور دوندگي براي فراهم آوردن روزي بودم، با كلاه مخملي سياه كه ويژه ايرانيان زرتشتي بود به‌گونه‌اي كه در بالا اشاره شد به ترن برقي سوار شدم. اين را هم اضافه كنم براي حالت فوق‌العاده و نبودن مسافر ترن برقي سه ايستگاه از مبدا و چهار ايستگاه به سوي انتهاي خط كه (مژگاون) بود كوتاه كرده و نمي‌رفت.
داخل دو واگن برقي يك مسافر نشسته‌بود. بنده هم روي يكي از نيمكت‌ها نشستم و در انديشه فرو شدم كه اين پارسي پيرمرد چه كسي است كه از من بيچاره‌تراست و در اين اوضاع مرگ و كشتار از خانه بيرون آمده‌است. او كه عمري را پشت سر گذاشته آيا اندوخته‌اي ندارد كه در اين زمان ناامني در خانه بماند و جان خود را به خطر نيفاكند. در اين انديشه‌ها بودم كه ترن به آخر خط كوتاه شده خود، يعني (نورباغ) رسيد و پارسي پيرمرد پياده‌شد و به‌طرف (مژگاون) پياده به راه افتاد و راننده و بليت‌فروش ترن هم به فوريت مشغول برگرداندن قرقره برق و برگشت شدند. بنده هم كه پياده شده‌بودم و خيابان هم خلوت بود و كسي ديده نمي‌شد به تماشاي پيرمرد ايستادم و نه به حال خودم بلكه به حال او افسوس خوردم كه مجبور است پياده برود. از آنجايي كه معمولا زد و خوردها يكي دو ماهي ادامه مي‌يافت و كم‌كم وضع به حال عادي برمي‌گشت، ديگر اين اوضاع عادي شده‌بود. روزي به مغازه يكي از دوستان سر زدم كه ديدني و احوال‌پرسي كنم، وقتي كه بالا رفتم ديدم آن پارسي پيرمرد نزديك دخل پهلوي دوستم روي صندلي نشسته و مشغول گفت‌وگو است، من هم رفتم مغازه و روي صندلي نشستم.
از چهره دوستم پيدا بود كه تعجب كرده‌است، من هم متعجب كه اين پيرمرد پارسي چه گفت‌وگويي و چه كاري دارد كه مدتي بعد برخاست و رفت. بعد وقتي كه رفتم نزد دوستم و احوال‌پرسي كردم نتوانست تعجب خود را پنهان كند پرسيد آقايي كه اين‌جا نشسته بود نشناختي؟ گفتم نه، كي بود؟ يك بار ديگر هم او را در ترن ديده‌بودم در زمان جنگ خانگي بود؛ گفت آن آقا پشوتن ماركار بود.
حالتي عجيب پيدا كردم خدايا اين شخص اين‌گونه با تواضع و قناعت زندگي مي‌كند و تمام دارايي خود را براي بچه‌هاي بي‌سرپرست و دبستان‌ها و دبيرستان‌ها براي دانش‌آموزي ايران بخشيده و مي‌بخشد. همين دوبار بيشتر پشوتن ماركار نديده‌بودم و نديدم آن هم به‌صورت نا شناخته كه شانس يك روزبخير گفتن به آن فرشته را هم نداشتم. اين را هم اضافه كنم كه نويسنده در موسسات ماركار و دبيرستان ماركار درس نخوانده و تا آن زمان آشنايي زيادي نداشتم.
از آن روز موسسات ماركار در نظرم مانند زيارتگاه و نيايشگاه آمد و هر وقت نذري نيازي داشتم به آنجا حواله مي‌دادم و هنوز هم به انديشه خود معتقدم و بي‌اندازه افسوس مي‌خورم كه پس از سال‌هاي سال خدمت فرهنگي به اين مملكت و مردم بدون در نظر گرفتن دين و مذهب و رنگ و نژاد، افرادي پيدا مي‌شوند كه به فكر سوء‌استفاده يا دست‌درازي به املاك با تاسيسات آن هستند و يا استفاده‌اي كه بايد و شايد و خواسته آن روانشاد بود از آن نمي‌شود. از خداوند يكتا و بي‌همتا مي‌خواهم اگر كار نيكي از دستمان برنيايد، نيكي ديگران را ارج نهيم بر نيكان و وهان تمام جهان درود باد.

با سپاس ازhttp://www.t-z-a.org


ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:بزرگان زرتشتیان, توسط firetemple

در بخشیدن دیگران مانند شب باش .

 در فروتنی مانند زمین باش .

در مهر و دوستی مانند خورشید باش .

 هنگام خشم مانند کوه باش .

 در بخشندگی و کمک به دیگران مانند رود باش .

 در هماهنگی و کنارآمدن با دیگران مانند دریا باش .

 خودت باش همانگونه که مینمایی .

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, توسط firetemple

نقشه پیرانگاه های یزد

 

چک‌چک

 

چک چک یا پیر سبز



دورنمایی شبانه از چک چک یا زیارتگاه پیر سبز


چک چک


چک چک یا زیارتگاه پیر سبز ، یکی از مهمترین زیارتگاه های زرتشتیان جهان است که در 43 کیلومتری  شرق اردکان در استان یزد واقع شده است. زرتشتیان در استان یزد زیارتگاه های متعددی دارند و نزد ایشان ارزش آن ها با هم برابری می کند اما به دلیل موقعیت جغرافیایی و شکل منطقه، زیارتگاه چک چک از معروفیت بیشتری برخوردار بوده  و هرساله از ۲۴ خرداد به مدت چهار روز میزبان هزاران نفر از مردم کشورمان و سایر نقاط جهان است.


هر سال جشن مهرگان در این زیارتگاه جشن برگزار می‌شود و زرتشتیان بسیاری در این مکان گرد هم می‌آیند.


برای ورود به زیارتگاه، به نشانه احترام،  باید کفش ها را از پا درآورد و کلاه بر سر نهاد. قبل از ورود به زیارتگاه تابلوهایی وجود دارد که نشان می دهد برای ورود به زیارتگاه باید پاک بود، همانطور که در دین اسلام نیز ورود بانوانی که دارای شرایط خاص هستند به مساجد ممنوع است، در این مکان نیز نکات فوق باید رعایت گردد. در داخل زیارتگاه که به شکل دهانه غار است تنه درخت چنار کهنسالی وجود دارد. کف زیارتگاه با سنگ مرمر پوشیده شده و از بخشی از سقف قطرات آب چکه چکه بر زمین می ریزد و احتمال نام گذاری این محل نیز شاید از همین رو باشد. چند شعله شمع بطور دائم در زیارتگاه روشن است و محلی برای سوزاندن عود یا چوب مقدس وجود دارد. همانند بسیاری از زیارتگاه های سایر ادیان، تصاویری از بزرگان دین زرتشتی زینت بخش  محوطه کوچک زیارتگاه است. سقف زیارتگاه سنگی است. در کف محوطه ظرف هایی برای جمع آوری آب گذاشته اند که بخشی از آن جهت تبرک به زائرین اهدا می شود و بخشی دیگر نیز به مصرف خوراکی می رسد. همه ساله در 27 خرداد ماه زرتشتیان از سراسر جهان در این مکان گرد هم می آیند و به دعا و نیایش می پردازند. هرچند که در میان عموم شهرت یافته که این مراسم حج زرتشتیان است اما به واقعیت نزدیک نیست. در مجموعه چک چک ساختمان های متعددی مشاهده می گردد. از آنجا که مجموعه چک چک با شهر اردکان فاصله زیادی دارد، این ساختمان ها جهت اسکان و پذیرایی از زائران ساخته و استفاده می شوند.  ساخت و نگهداری مجموعه چک چک توسط زرتشتیان داخل و خارج از کشور تامین گردیده و می گردد.


موقعیت جغرافیایی:


استان یزد، شهرستان اردکان،  ” 2  5 ‘ 20   ْ32  شمالی و ” 31   ‘ 24  ْ54  شرقی. ارتفاع از سطح دریا 1730 متر.


نحوه دسترسی:


شهر اردکان 110 کیلومتر با نائین و 55 کیلومتر با یزد فاصله دارد. چک چک در 43 کیلومتری شرق اردکان واقع شده و جاده آن دوطرفه با آسفالت قابل قبول است. درصورتیکه وسیله نقلیه شخصی ندارید می توانید از یزد، میبد یا اردکان خودرو کرایه تهیه نمایید.  برای رسیدن به زیارتگاه، لازم است از پله های متعدد و سربالایی با شیب زیاد بالا رفت، لذا صعود و متعاقباً بازگشت از زیارتگاه برای بیماران قلبی عروقی، سالمندان و بیماران با آرتروز پیشرفته زانو مناسب نمی باشد.


امکانات رفاهی:


*   از اردکان تا چک چک هیچگونه امکانات رفاهی وجود ندارد.


*   نزدیکترین پمپ بنزین در فاصله  43 کیلومتری است.


*  در زیارتگاه  چک چک فروشگاه یا رستوران موجود نیست.


*   سرویس بهداشتی نسبتاً قابل قبول است. توالت فرنگی جهت بیماران و بازدیدکنندگان خارجی وجود ندارد.


*   آب آشامیدنی موجود است اما ترجیحاً آب بهداشتی با خود همراه داشته باشید.


*   آنتن دهی تلفن همراه قابل قبول است.


*   با هماهنگی با مسئول زیارتگاه می توانید شب را در چادر در محوطه اطراق کنید.


*   نزدیکترین هتل ها در اردکان و میبد هستند.


*   برای ورود به زیارتگاه نیازی به تهیه بلیط نیست.


*   بروشور موجود نیست.


 


امنیت منطقه:


منطقه اردکان از ضریب امنیتی بالایی برخوردار است. هرچند در زمان های غیر فصل و خلوت، توصیه می شود به علت خلوتی جاده، شب هنگام در مسیر رفت یا برگشت نباشید.


بهترین زمان بازدید:


به علت موقعیت کویری، طبیعی است که ماه های خرداد، تیر، مرداد و شهریور گرمای هوا آزاردهنده است. در زمان اجرای مراسم عمومی زرتشتیان ( 27 خرداد ماه ) بازدید صرفاً با کارت دعوت میسر است. بهترین زمان بازدید ماه های فروردین، اردیبهشت، مهر و آبان است.


توضیحات اضافه:


در داخل زیارتگاه نوشته ای تحقیق گونه به دیوار نصب شده که توسط آقای  رستم بلیوانی، رئیس سابق انجمن زرتشتیان شریف آباد یزد تهیه گردیده است که بدون هیچگونه اظهار نظر و داوری متن نوشتار در ذیل می آید.


 


{ به طوری که در اسناد تاریخی و مذهبی و دیوان خاضع و سینه به سینه محلی به یادگار مانده، در دوران سلطنت  یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی چون اوضاع ایران رو به وخامت می رفته، یزدگرد سوم فکری اندیشیده که خاندان خود را از مدائن به یزد که منطقه نسبتاً امنی بوده است کوچ دهد. از این رو به دستور وی شهری با استحکامات آن روز ( حصار و برج و خندق ) برای محافظت تهیه و خاندان خود را از مدائن به یزد کوچ داده است. و امکان دارد اسم یزد از یزدگرد به یادگار مانده باشد. شاید آثار برج و بارو به جا مانده در محله یزاران بقایای شهر فوق الذکر باشد.


یزدگرد دو پسر به نام های هرمزان و اردشیر و پنج دختر به نام های شهربانو، پارس بانو، مهربانو،نیک بانو و نازبانو داشت. نام همسرش کتایون بود و خدمه ای به نام مروارید داشت.  یزدگرد پس از شکست از مسلمانان به خراسان گریخت و در آنجا به دست آسیابانی کشته شد. با شایع شدن خبر مرگ یزدگرد، خانواده وی در یزد با یکدیگر وداع نموده و هر یک به سمتی از اطراف یزد متواری گردیدند.


هرمزان و شهربانو، پسر و دختر بزرگ یزدگرد در حین فرار دستگیر و به عربستان به غلامی و کنیزی برده می شوند.


پارس بانو و مهربانو به سمت شمال غربی یزد متواری  شدند. این دو در حدود ارجنان از هم وداع نموده ، مهربانو به سمت عقدا گریزان بوده است که بر اثر بی غذایی و رنج راه در عقدا فوت می کند. وی را در گوشه باغی در عقدا دفن می کنند که اکنون به مزرعه مهر معروف است و مردم آن سامان آن را محل مهربانو می نامند و برای وی شمع روشن می کنند. پارس بانو در سمت غربی عقدا به زرجوع رسیده در کوهی غایب می شود. شکاف سنگیِ زیارتگاه را محل غایب شدن پارس بانو می دانند. در گذشته لباس مقنعه مانندی در شکاف سنگ ظاهر بوده که آن را برای تبرک کنده و حفظ نموده اند.


نیک بانو ( چک چک ) با مروارید ( هریشت ) در بیابان وداع نموده به سمت کوهی در 37 کیلومتری شرق اردکان رفته که اکنون کوه چک چک نامیده می شود و در این کوه غایب می گردد. آثار لباس مقنعه مانندی در شکاف کوه وجود داشته که آن را برای تبرک کنده اند. این محل، امروز، زیارتگاه زرتشتیان جهان است. در زیارتگاه درخت چنار تنومندی هست که بیش از هزار سال قدمت دارد. گفته می شود این درخت همان عصای نیک بانو ( پیر سبز ) بوده است که با آن به شکاف کوه زده است و پس از آن براثر رطوبت آب شیرینی که از شکاف کوه می چکد، سبز شده است.


مروارید ( هریشت ) نیز در کوهی در 17 کیلومتری اردکان در کوهی که امروزه هریشت نامیده می شود، غایب گردیده است. و این مکان نیز از زیارتگاه های زرتشتیان است.


نازبانو ( نارکی ) به سمت جنوب یزد متواری شده در کوه تیجنگ غایب شده و آثار زیارتگاه در آنجا موجود است.


اردشیر پسر کوچک یزدگرد به همراه مادرش کتایون به سمت خرابه های شرقی یزد متواری شدند. کتایون در پشت حصار یزد که اکنون در خود شهر یزد واقع شده و به ستی پیر معروف است پناه برده و در آنجا در چاهی غایب شده است که اکنون این محل زارتگاه است. اردشیر نیز در شرق یزد در کوهی غایب گردیده که این مکان نیز به زیارتگاه ( نارستانه ) معروف است.}


 


 توضیحی در مورد درختان مقدس (پیر ) ها:


{ بسیاری از مسجدها و امام زاده ها و در مورد زرتشتیان، پیر ها، در کنار چنارهای عظیم بنا گشته اند و در بسیاری از روستاها و محلات شهرها، بر درخت های چنار دخیل می بندند و از آنها انتظار معجزه دارند. این معجزات معمولاً برای بچه دار شدن، رهایی از بیماری، رونق کسب و کار و محصول یافتن زمین است.


بر اساس مردم شناسی تطبیقی می توان باور داشت که در اعصار بسیار کهن، گمان بر آن بوده است که ارواح مردگان پرقدرت قبیله یا خدایان یا پری ها در آنها می زیستند یا این درخت ها مظهر آنان بودند. برای تقدس این درختان سترگ، در دوره اسلامی، توجیهی تازه یافته اند و برای آنکه ستایش ایشان برخلاف سنت های اسلامی نباشد، اغلب به این نتیجه رسیده اند که در پای این درختان، بزرگمردی، امامزاده ای یا مقدسی به خاک سپرده شده است. }


بهار، مهرداد. از اسطوره تا تاریخ. نشر چشمه، تهران، 1386،  ص 47

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, توسط firetemple

یانش وران مانتره (جویندگان راه راستی) :

در اواخر دوره ی ساسانیان ، شیرازه ی سلطنت به علت اختلافات داخلی و اقدامات ظالمانه شیرویه از یک طرف و در فشار قرار گرفتن طبقه ی زیر دست وناراضی شدن مردم از طرف دیگر در حال از هم پاشیدن بود .از آنجا که نسل ذکور ساسانی از بین برده شده بود و تنها یزدگرد سوم به نام (( خسرو )) و به شکل ناشناس در استخر زندگی می کرد لذا با راهنمایی موبد موبدان و سران لشکری و کشوری به مدائن آورده شد و او را به عنوان شاهنشاه به تخت نشاندند.

یزدگرد در مدت 20 سال سلطنت خود ، چندان موفق به اصلاح امور کشوری که در اثر جنگهای پی در پی با خارجیان ، خزانه اش تهی و مردمانش خسته شده بودند ، نشد . از طرفی قدرت طلبیهای اطرافیان حکومت ، اعمال تبعیض و بروز محرومیتها که عامل آن مسئولین حکومتی بودند موجودیت و استقلال کشور را به خطر می انداخت.مردم نیز روز به روز ناراضی و سرکش می شدند. سپاهیان روحیه ی خود را از دست داده بودند و با یکی دو شکست از خارجیان کاملا سرخورده شدند و شهرهای ایران یکی پس از دیگری سقوط نمود و اندک دلیر و از جان گذشتگانی هم که مقاومت می کردند کاری از پیش نبرده و نتوانستند آب رفته را به جوی بازگردانند و سرانجام با کشته شدن یزدگرد سوم به دست آسیابانی طماع ، حکومت ساسانیان و به عبارتی فرمانروایی زرتشتیان بر این مرز و بوم به پایان رسید و شوربختانه ایران به دست اعراب فتح شد.

قبل از فروریختن حکومت ساسانیان ، یزدگرد برای حفظ جان خانواده خود نقطه ای متروک و کویری که آن روز جلب توجه نمی کرد و امروز یزد نام دارد (این نام از نام یزدگرد به جا مانده است) جایگاهی تهیه و خانواده خود را که عبارت از دو پسر (هرمزان و اردشیر) و پنج دختر ( نیک بانو ، ناز بانو ، پارس بانو ، مهربانو ، شهربانو ) و همسرش کتایون و مروارید نامی ( هریش به چم خدمه است ) در آن مسقر نمود. پس از سقوط حکومت ساسانیان خانواده یزدگرد برای دور ماندن از امواج حوادث ترک دربار و دیار نموده و هر یک به گوشه ای و خلوتگاهی پناه بردند و دست نیاز و درگاه پروردگار بخشنده بردند و از آستانش طلب رحمت و استعانت نمودند و خدای یاری دهنده درماندگان ، استغاثه آنها را پذیرفت و دریچه رحمت خویش را به رویشان گشود و سعادت جاودانه را بهره آنها ساخت.

کتایون و اردشیر به کوهی که هم اکنون نارستانه میخواننش پناه برده و غایب گردید.

پارس بانو و مهربانو به طرف غرب یزد متواری شدند . مهربانو به سمت عقدا رفت و به خاطر گرسنگی و تشنگی در عقدا فوت نمود و وی را در گوشه ی باغی دفن نمودند و هنوز هم در آن محل شمعی روشن می شود و به نام باغ مهر یا مزرعه ((مهر)) شناسه است و داستان مهر بانو زبانزد مردم آن دیار است.

پارس بانو (خاتون بانو) در کوهی که هم اکنون به نام زیارتگاه پارس بانو شناسه است غایب گردید.

نیک بانو به اتفاق مروارید که کنیز بوده در بیابان از هم جدا شده ، نیک بانو به سمت شرق یزد رفت و در 37 کیلومتری ارکان به کوهی رسید و از خدا نالید و به امر حق در آن کوه غایب گردید و امروز به پیر سبز (چکچکو) شناسه است که مشهورترین زیارتگاه زرتشتیان است و هر ساله زرتشتیان از روز اشتاد و خورداد ماه ( 24 خورداد ) تا روز انارام و خورداد ماه ( 28 خورداد ) از سراسر دنیا گرد هم می آیند و به راز و نیاز با معبود خویش می پردازند.

مروارید نیز به سمت شمال در 17 کیلومتری اردکان در کوهی غایب و زیارتگاهی به نام (( پیر هریشت )) برای وی شناسه است.

هرمران و شهربانو نیز بی شرمانه و به فجاعت اسیر شده و به عربستان برده شدند و هرمزان برده و شهربانو کنیز افرادی شدند که اصالتا سوسمارخور و بیابانگرد بوده اند!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

در ارتباط با سایر سایر مکانهای متبرکه زرتشتیان در اطراف یزد :

در کوهسارهای اطراف و حوالی یزد چندین زیارتگاه موجود است که وابسته به پارسیان یا زرتشتیان می باشد . حتا در دیه های زرتشتی نشین هم زیارتگاههای کوچکی هست به نام پیر که در روزهای مبارک در آنجا شمع و چراغ می افروزند.( کاری که امروزه مسلمانهای ایران بدون دقت به پیشینه آن فقط تقلید میکنند به علت تقدس نور نزد زرتشتیان از آنان به جای مانده است ) و سورک و سیر وسداب درست می کنند و به نذر و نیاز می پردازند.

در شریف آباد چندین پیران و جایگاه متبرک موجود است که ویژه زرتشتیان می باشد و مردم در آنجا چراغ می افروزند و نیاز به جا می آورند . از آنهاست پیر شاه اشتاد ایزد و پیر شاه تشتر ایزد . 

 

 

ناز بانو ( نارکی )  به سمت جنوب یزد متواری شد و در کوه تجنگ غایب گردید که هم اکنون آن محل به نارکی شناسه است.

 

هر زیارتگاه در زمان فرا رسیدن روز زیارتش بطور کامل شناسه خواهند شد...

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, توسط firetemple
 مکان‌هاى مذهبى زردشتیان، استان یزد
تعداد قابل توجهى از مردم استان یزد همچنان پیرو دین زردشت هستند و به همین خاطر نیز اماکن و بناهاى متعددى در نقاط مختلف استان وجود دارد که محل زیارت و مورد احترام زردشتیان است.
 
زردشتیان یزد در محله‌هاى کسنویه، خرمشاه، تل، موبدان، خلف خانعلى، اهرستان، نرسى‌آباد (نصرآباد)، مریم‌آباد، خیرآباد و کوچهٔ بیوک ساکن‌اند. بیشتر زردتشتیان تفت نیز در محله‌هاى بابا خندان، گلستان و آبادى‌هاى چم، زین‌آباد سکونت دارند و زردشتیان اردکان در محلهٔ شریف‌آباد، ‌ زردشتیان میبد در آبادى‌هاى حسن‌آباد و مزرعه کلانتر و نیز در اللّه‌آباد رستاق زندگى مى‌‌کنند که از گروه‌هاى مهاجر ترک، کرد، لر و فارس تشکیل مى‌شوند.
 
از معروف‌ترین بناهاى زردشتیان، آتشکدهٔ یزد است که گفته مى‌شود قدمت آتش آن به ۱۵۰۰ سال مى‌رسد. گرچه قدمت عمارت آن زیاد نیست و به دوران پهلوى اول مربوط مى‌شود.
 
از دیگر زیارتگاه‌هاى مهم زردشتیان پیرسبز و چکچکو است که در دامنه کوهى نزدیک اردکان واقع شده است. به قرار معلوم، قدمت آن‌ها به صدر اسلام مى‌رسد.
 
از زیارتگاه‌‌هاى دیگر زردشتیان درب مهر است که این نوع زیارتگاه در هر محلهٔ زردشتى‌نشین یافت مى‌شود. این مکان محل اجتماع ریش‌سفیدان و رفع مشکلات مردم است. درب کهن، درب مهرنوش و درب مهر دستوران از نمونه‌هاى موجود در یزد است.
 
پیرانگاه نیز از دیگر زیارتگاه‌هاى زردشتیان است که تعداد زیادى از آن‌ها در استان یزد وجود دارد. از معروف‌ترین آن‌‌ها مى‌توان به پیرانگاه سروچم، پیرشاه و ورهرام ایزد در خرمشاه، پیر مهرایزد در آبشاهى، پیرنارستانه نزدیک در بید، پیربانو در روستاى زرجوى عقدا و پیرنارکى در جنوب یزد اشاره کرد.
 
گاهَنْبارخانه که در گویش عامیانه به آن «گنبار خونه» گفته مى‌شود، محلى است براى برگزارى مراسم داد و دَهشْ و خیرات که نوعى وقف به حساب مى‌آید. گاهنبارخانهٔ موبدان در کوچهٔ دبستان دینیارى یکى از معروف‌ترین آن‌هاست.
ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, توسط firetemple

 عقدا :نام آن ده گبران بوده و روستای قدیمی روزگار باستان است .
خرابه آتشکده چندی در اطراف آن موجود است و چون بین زرتشتیان و جدید الاسلامها همیشه دعوا و جدال بوده خواجه نصیرالدین طوسی وزیر سلجوقیان بزور نیزه بگفته پیران قدیم بقیه زرتشتیان را مسلمان می سازد و در یک روز بین دختران زرتشتی و پسران مسلمان و بالعکس عقد ازدواج همگانی بعمل میاید لذا از آن روز عقدا نامیده میشود و نام ده گبران متروک می گردد.

سر چشمه:پرستشگاه زرتشتیان-موبد رشید شهمردان-هشتمین نشریه سازمان جوانان زرتشتی بمبئی-بمبئی 1336 یزدگردی

عقدا یکی از بزرگترین و قدیمی ترین روستاهای بخش مرکزی اردکان است که 48 کیلومتری اردکان و در مسیر راه تهران  ـ بندرعباس قرار گرفته و تا قبل از احداث راه جدید، جاده از وسط روستای عقدا عبور می کرد به طوری که چاپارخانه و کاروانسرای قدیمی آن در کنار جاده قرار داشته ولی اکنون جاده از سه کیلومتری شمال این روستا می گذرد و موقعیت جغرافیائی آن عبارت است از 53 درجه و 48 دقیقه طول و 32 درجه و 37 دقیقه عرض جغرافیائی و ارتفاع آن از سطح دریا 1160 متر می باشد و اوقات شرعی آن سه دقیقه بعد از اوقات شرعی یزد می باشد و در سال 1365 دارای 2125 نفر جمعیت بوده که در 447 خانوار متمرکز بوده اند. عقدا تنها روستای بزرگ بخش مرکزی اردکان است که دارای نمایندگی آموزش و پرورش، دهداری، بسیح، پاسگاه انتظامی، درمانگاه، دبیرستان و تلفن و دیگر امکانات می باشد و از نظر قدمت تاریخی به طور قطع بنای آن مربوط به قبل از اسلام است و اکثر مورخین بنای عقدا را همزمان با بنای میبد دانسته اند چنانکه نویسنده تاریخ جدید یزد « تألیف 862 هجری » در این مورد می نویسد:

یزدگرد «فرزند بهرام گور» دو سرهنگ همراه داشت: یکی را نام بیدار و دیگری را نام، عقدار. و گویند سه سرهنگ بودند و سوم را نام میبدار و ایشان هر یکی دهی ساختند. بیدار "بیده" بساخت و عقدار "عقدا" بساخت که به "ده گبران" مشهور است و میبدار "میبد" ساخت. و این هر سه ده بر کنار دریای ساوه بود و از ساوه تا همدان تا ده فرسنگی یزد این دریا بود و چند کوه در میان این دریا بود... و از معجزات مولود حضرت پیغمبر آخرالزمان (ص) یکی آن بود که در آن شب این دریا خشک شد.[1]

اورا "یزدگرد اصغر" سه سرهنگ بود: یکی بیدار و دیگری عقدار و ثالث میبدار. بیدار، بیده را احداث نمود و عقدار در بیست فرسخی یزد قناتی جاری کرده، قلعه و دیهی ساخت و آن را به عقدا موسوم نمود و میبدار احداث قصبه میبد نمود. و این سه محل بر کنار دریاچه ساوه واقع گردید.[2]

در کتاب پرستشگاه زردشتیان در مورد عقدا آمده است: « نام آن گبران بوده و روستای قدیمی روزگار باستان است.» خرابه آتشکده چندی در اطراف آن موجود است و چون بین زردشتیان و جدیدالاسلام ها همیشه دعوا و جدال بوده، خواجه نصیرالدین طوسی وزیر سلجوقیان به زور سرنیزه، به گفته پیران قدیم، بقیه زردشتیان را مسلمان می سازد و در یک روز بین دختران زردشتی و پسران مسلمان و بالعکس عقد ازدواج همگانی بعمل می آید. لذا از آن روز عقدا نامیده می شود و نام ده گبران متروک می گردد. اما آیتی در تاریخ یزد در مورد عقدا چنین می نویسد:

عقدا قصبه ای است در ده فرسخی میبد و بیست فرسخی یزد که انارهای ممتاز دارد و هوایش متمایل به گرمی است چندان که یکی چند نخله خرما هم در آنجا هست، کوچه های تنگ و درگاه های کوتاه، و خانه های محقر بحالت قدیم در آنجا هست مگر بعضی خانه ها که تغییر کرده، در بناء عقدا بانی مخصوص سراغ نداریم که قنات و آبادی آن را احداث کرده باشد.[3] زیرا پس از آنکه تعیین کردیم عقدا یا عقدار نامی از سرهنگان یزدگرد آن را احداث نکرده چنین بر می آید که آن آبادی ساخته دست یک عده از زردشتیان می باشد که بالاشتراک احداث کرده اند. چنانکه از نام باستانی آن « ده گبران» هم همین معنی استنباط می شود. اما راجع بر تغییر نام ده گبران به عقدا چنین معقول است که بعد از غلبه و نفوذ اسلام مردم ده گبران بر عقیده خود ابرام ورزیده اند و به جانب اسلام متمایل نمی شوند و با چند تن از مسلمانان که شریک الملک ایشان شده بودند پیوسته نزاع و جدال در میان داشته تا آنکه یکی از مشایخ علمای بزرگ در آن قصبه وارد شده که امروز بنا بر اقوالی می گویند شیخ بهاءالدین عاملی بوده ولی ما را عقیده است که شیخ دادا بوده زیرا شیخ بهائی در تاریخ دیده نشد که از آنجا عبور کرده باشد ولی شیخ دادا چند شب در عقدا اقامت داشته، در هر حال آن شیخ جلیل، زبان به اندرز و تبلیغ گشوده و مردم ده گبران را به دین اسلام متمایل کرد و اختلاف را به ائتلاف مبدل ساخته و وحدت ملی را جاری نمود بقسمی که در اندک زمانی وصلت و پیوند های عدیده بین زردشتیان جدیدالاسلام و مسلمین قدیم صورت بسته و آنقدر در آن چند روز عقد ازدواج واقع شد که آن قصبه عقدا شده و ده گبران متروک گشته.[4]

یاقوت در معجم البلدان (3: 695 و 4: 711) عقدا را بصورت «عقده» به ضم اول آورده است و گفته است: " مدینه فی طرف المفازه قرب یزد من نواحی فارس" در مسالک و ممالک اصطخری (ص 203 و 289) و احسن التقاسیم مقدسی (ص 488) و صوره الارض ابن حوقل در دو مورد (ص 203 و 289) نیز "عقده" ضبط شده است. جکسن در صفحه 455 سفرنامه خود در مورد عقدا چنین می نویسد: « ظهر یک ساعت در عقدا توقف کردیم.» عقدا را یاقوت چنین وصف می کند: «"شهرکی است در کنار بیابان یزد" گویند در تپه های این حوالی زیارتگاهی بنام بانوی فارس معروف به خاتون بانو قرار دارد که به یاد مادر و یا احتمالاً دختر آخرین پادشاهان ساسانی یزدگرد که با مرگ وی حکومت سلسله فرمانروایان زردشتی در ایران به پایان رسیده، ساخته شده است.»

بمانعلی عباسی پیرمردی که در مسجد عقدا مشغول قرائت قرآن بود در مورد وجه تسمیه عقدا گفت: عقدا اول گورآباد بوده و گبرنشین بوده است. خواجه نصیرالدین طوسی آمده و خواسته است که همه را مسلمان نماید. زردشتیان فرار نموده و در نقبی که قبلاً تعبیه نموده بودند، پنهان شدند. خواجه نصیرالدین دستور داده دور تا دور عقدا را حصار بکشند. در حین حصارکشی یکی از زردشتیان از مخفی گاه بیرون آمده و خواجه نصیرالدین در مقابل کار به او مزد زیادی داده، آن زردشتی فردای آن روز چند نفر دیگر را همراه نموده و به کار دیوار کشی پرداختند و چون دیوار دور عقدا تمام شد؛ خواجه دستور داد هر کسی مسلمان شد، آزاد است و هر کس مسلمان نشد، او را بکشند. بدین ترتیب عده زیادی مسلمان شدند و چند نفر باقیمانده را کشتند و در یک شب چهل عقد بین کسانیکه مسلمان شده بودند، جاری شد و بدین جهت آن را عقدگاه نامیدند.[5]

جکسن که در روز پنج شنبه 14 ماه مه 1903 از عقدا عبور کرده در قسمت دیگری از خاطراتش می نویسد:

ساعت 7:5 صبح روز پنج شنبه به چفته رسیدم و ساعت 7:30 چفته را ترک کردم، اسبها بد بودند و پیشروی به کندی صورت می گرفت. ساعت 10:15 به عقدا رسیدم و ساعت 11:30 عقدا را ترک کردم. پس از گذشتن از سرابهای مکرر بعدازظهر نزدیک به یک ساعت در ساختمان شرکت تلگراف ایران توقف کردم. راه اکثراً از دشت قهوه ای رنگ می گذرد. ساعت 6:10 بعدازظهر به نه گنبد رسیدم و در بعدازظهر آن روز ساعتی چند در چادر موقتی چند تن از کارمندان اروپایی تلگرافخانه در چند کیلومتری جنوب نه گنبد استراحت کردم و فنجان چای گرم نوشیدم.[6]

در جامع جعفری، صفحه 584، نیز در مورد عقدا چنین آمده است:

محمد ولی میرزا، حاج سیدمحمد تفرشی که معدود از سلک غلام پیشخدمتان سرکاری بود بعد از عزل میرزا مهدی مازندرانی از نیابت عقدا و استیجار وجوه دزدبگیری نه گنبد به جای او نصب و بعد از چند سال که وی معزول گشت مجدداً میرزا مهدی به نیابت آنجا منصوب شد و همچنین در جامع مفیدی آمده است، سید رکن الدین و محمودشاه فرزند شیخ تقی الدین دادا محمد در عقدا خانقاهائی ساختند و املاک و رقبات بر آن وقف نمودند تا جهت اطعام فقرا و مساکین مصرف گردد.[7]

 


[1]. تاریخ جدید یزد، ص 32.

[2]. جامع مفیدی، ج 3، ص 721.

[3]. آیتی در رد قول مورخانی که بانی عقدا را یکی از سرهنگان یزدگرد می دانند، می گوید: نگارنده را عقیده ایست که کلمه عقدا عربی است و آن را نامی مانند میبد و بیده دانستن و اسم سرهنگ یزدگرد شناختن مخصوصاً با قول دیگری که در خصوص عقدا است و به صحت نزدیکتر است تزلزل آن قول ثابت است و چون در اسامی بانیان خدشه پدید شد در تاریخ بنا تزلزل دیده می شود. (تاریخ یزد، ص 41)

[4]. تاریخ یزد، آیتی، ص 48.

[5]. بمانعلی عباسی این اظهارات را در شهریور 1360 برای مؤلف بیان نموده است.

[6]. سفرنامه جکسن، ص 456-467.

[7]. جامع مفیدی، ج 3، ص 557-558

منبع :http://www.havadaar.com

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, توسط firetemple

خاطره های زرتشتیان/ خاطرات شهریاران

ویژگی خاطرات ، در مقایسه با منابع دیگر تاریخ ، این است که همواره مطالب زیادی از تجربههای شخصی نویسنده در خود جای داده است. از آنجا که خاطره نویسان در رویدادهایی که شرح میدهند یا به طور مستقیم دخالت داشته یا دست کم از سرچشمههای دست اول استفاده کردهاند یا تنها دیدهها و شنیدههای خود را نقل می کنند ، گزارشهای آنها اغلب از آشنایی و نزدیکی مولف به موضوع مورد بحث حکایت دارد. به همین علت، شامل اطلاعات و جزییات قابل توجهی است که به سختی میتوان آنها را از سرچشمههای دیگر استخراج کرد. این جنبه مثبت کتاب های خاطرات از ویژگی منفی این گونه آثار ، یعنی خصلت شخصی و غیر بیطرفانه گزارش ، میکاهد. بر اساس یک سنت کهن ایرانی، که سرچشمه آن به پیش از شکست ساسانیان میرسد، بسیاری از پادشاهان ایران به نوشتن خاطرات خود روی می آوردند. خاطرات بسیاری از این نوع وجود دارد که باید به آنها «خاطرات شهریاران» گفت.

نوشتن خاطرات ، در دوره معاصر، از پیش از مشروطیت تا سالهای اول حکومت پهلوی دوم ، بین بزرگان و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی جامعه رواج پیدا کرده بود و بیگمان میتوان گفت که دراین دوره ایرانیان بیشترین تعداد خاطرات و سفرنامهها را نوشتهاند و این نوشته ها که بیشترشان به صورت کتاب درآمده است، از منابع دست اول تاریخ معاصر ایران است. بزرگان زرتشتی این دوره هم کم و بیش دست به نوشتن خاطرات خود زدهاند. در پایان سلطنت قاجار و نیز در دوره پهلوی اول و دوم، زرتشتیان که از جور و ستم تا اندازهای رها شده بودند و میدیدند که دیگران خاطرات و سفرنامههای خود را می نویسند ، آنها هم دست به این کار زدند ، و گوشههایی از تاریخ اجتماعی و سیاسی زرتشتیان در این دوره را روشن کردند. کتابها و جزوههایی که تا کنون از خاطرات و سفرنامههای زرتشتیان در ایران منتشر شده (و یا دیده شده) از این قرار است:

1) سفرنامه مانکجی به ایران ("اظهار سیاحت ایران" نوشته مانکجی)       

2) یادداشتهای ارباب کیخسرو شاهرخ

3) خاطرات اردشیر زارع 

4) "یاد کوتاهی از سرگذشتم" از هرمزدیار نوروز همتی      

5) خاطرات اردشیر خاضع اله آبادی

6) خاطرات 365 روز جمشید پیشدادی

7) خاطرات موبد اردشیر آذرگشسب

8) خاطرات موبد رستم شهزادی                            

9) نوشتههای پراکنده و خاطرات سروش لهراسب در کتاب یادنامه او                                                   

10) نوشتهها و مقالات گوناگون خاطرات که در مجلههای مختلف زرتشتی و غیرزرتشتی چاپ شده است.

 

سفرنامه مانکجی به ایران "اظهار سیاحت ایران"/ در سال 1240 خورشیدی

این سفرنامه با نام « اظهار سیاحت ایران» به خط و زبان گجراتی در بمبئی به چاپ رسیده است. این سفرنامه که در واقع گزارش مانکجی به پارسیان هند است، نزدیک به دویست صفحه، یک مقدمه و بیست و دو باب است. این رساله سفرنامه، مانکجی است که مدت ده سال در ایران رفت و آمد داشته و در حدود سال 1240 خورشیدی نوشته شده است.

 گروسمان نشینان زرتشتی مانکجی لیمجی هاتریا بهمراه موبد رستم شهزادی

باب اول این "سفرنامه"، خطاب به انجمن زرتشتیان در هندوستان است، که چرا باید به زرتشتیان ایران یاری رسانند.

باب دوم ، درباره صفت مملکت "مینو نشان" ایران است. شرح نعمتهای ایران و سرزمین زیبای ایران است.

باب سوم ، تفصیل خرابی مملکت ایران بعد از خارج شدن از دست پارسیان است. مصیبتهایی که بر این مردم رفته را به شرح باز می نمایاند.

باب چهارم ، آمدن مملکت ایران به دست سلاطین قاجار. در این باب از سلاطین قاجار برای نجات زرتشتیان بسیار قدردانی شده و از آنها به نیکی یاد شده.

باب پنجم ، خطاب به انجمن هندوستان است ، درباره وضعیت و صفات اخلاقی و رفتاری ایرانیان و حکومت ایران.

در باب ششم ، مراتب ظلم و ستم و خفت رسیدن به زرتشتیان ایران از اشرار آمده است. در قسمتی از این باب مینویسد: «....آن هم زیاده از هزار خانواده نمی باشند که آنها نیز در دل خود درد دین و حُبّ وطن را راه داده و در زیر انواع و اقسام جبر و ستم الواط و اشرار مانده­اند....»

باب هفتم ، باز هم درباره زرتشتیان ایران به انجمن زرتشتیان هند است.

باب هشتم ، تفصیل خوراک و پوشاک و مکان گذراندن پارسیان ایران و تفاوت داشتن با گذران پارسیان هندوستان و آداب و رسوم آنان است.

باب نهم و دهم ، تفصیل ورود مانکجی به ایران و مدت اقامت او است.

باب یازدهم ، تحسین و ترتیب درباره اشخاصی که بانی خیر و باعث اسباب آسودگی و فراغت از برای طایفه زرتشتیه هستند مندرج است.

به همین ترتیب بابهای دیگر کتاب ، در امور و مسایل زرتشتیان ایران و ارتباط آنها با پارسیان هند است. در این بابها به طور بسیار مفصل درباره رفتار و موقعیتها و... زرتشتیان ایران سخن به میان آمده است. مختصری از این کتاب با نام «رساله ترجمه اظهار سیاحت ایران/ تالیف مسافر مانک درویش فان» در سال 1863 م. (1242 خورشیدی) در بندر بمبئی به چاپ رسیده است و نسخهای از آن با شماره 228 در کتابخانه اردشیر یگانگی تهران موجود است. این ترجمه مختصر توسط باقر کرمانشاهانی از گجراتی به فارسی درآمده است. گویا اصل کتاب به زبان  اصلی (گجراتی) هم در کتابخانه یگانگی موجود می باشد.

 

برگزیده ای از کتاب "اظهار سیاحت ایران"

در اینجا گوشهای از این کتاب را میآوریم: «... این مسافر حین اقامت در ایران از برای سرپرستی زرتشتیان متوقفین در شهر یزد و کرمان با مخارج و خسارت بسیار و زحمت و مشقت بیشمار و استدعا و تمنا

از طرف اولیای دولت علیه و امنای شریعت مطهره و بزرگان و اعیان یزد و کرمان ، خاطر جمعی و اطمینان حاصل و همگی را در سرپرستی زرتشتیان، معین خود نموده بود. با وجود آن در این مدت با آن همه اهتمامات ، هفت نفر از پارسیان از دست الواط و اشرار به قتل رسیده است و چندین نفر از ضرب قمه و خنجر زخمی گردیده و قریب چهل نفر را درعرض راه برهنه کرده اسباب و اموال آنها را برده­اند. از این گذشته گاهی در خیال قتل این مسافر و بندهزاده هرمزدیار هم افتاده، دایم درصدد فرصت بودهاند. اکنون تصور بفرمایید که بااین همه اهتمامات و صدور احکامات موکده از طرف دولت ابد مدت علیه و امانت و حمایت از جانب اولیای دولت و امنای شریعت که فیالحقیقه این اوقات به هیچ وجه راضی به تعدّی رسیدن به طایفه زرتشتی نیستند، اینطور حرکات از الواط و اشرار به ظهور رسید ، آیا حالت سابق این طایفه بیچاره به چه پایه بوده است». (اظهار سیاحت ایران، ص17)

 

"یادداشتهای ارباب کیخسرو شاهرخ"/ پس از مانکجی ، بزرگترین شخصیت تاریخ معاصر زرتشتیان

ارباب کیخسرو شاهرخ را پس از مانکجی لیمجی هاتریا میتوان بزرگترین شخصیت تاریخ معاصر زرتشتیان دانست. بسیاری از اصلاحات، اخذ امتیازات قانونی و پیشرفتهای دوران معاصر زرتشتیان به همت و تلاش او صورت گرفته و او را علاوه بر اینکه به عنوان یک شخصیت مهم و اثرگزار زرتشتی میشناسیم ، به خاطر فعالیت های سیاسی او میتوانیم از او به عنوان یک چهره برجسته و مهم سیاسی معاصر ایران نیز یاد کرد.

 

 زنده یاد ارباب کیخسرو شاهرخ

 

یکی از آثار مهم تاریخی بازمانده از ارباب کیخسرو شاهرخ کتاب ارزشمند "یادداشتهای ارباب کیخسرو شاهرخ" است. این خاطرات را ارباب کیخسرو در سال 1317 خورشیدی در آلمان نوشته است و تاکنون دو چاپ از آن شده است: چاپ اول در سال 1355 خ. با شرح و تفصیل فراوان، به کوشش دکتر جهانگیر اشیدری. چاپ دوم با عنوان "خاطرات ارباب کیخسرو شاهرخ" به کوشش شاهرخ شاهرخ و راشنا رایتر و ترجمه غلامحسین میرزا صالح از انتشارات مازیار تهران.

به راستی می توان گفت که این کتاب ، تنها اثری است که به طور مستقل ، بخشی از تاریخ معاصر زرتشتیان را به تصویر میکشد. منابع تاریخ معاصر زرتشتیان بسیار اندک و پراکنده است و این کتاب در واقع بسیاری از این کمبودها را میپوشاند.

 آرامگاه ارباب کیخسرو شاهرخ در گورستان "قصر فیروز" تهران/ نگاره از سایت همازور

 

کیخسرو شاهرخ ، عاشق ایران ، آیین زرتشتی ، زرتشتیان و ایرانیان بود

برای نمونه به گوشهای از کتاب خاطرات او اشاره میشود: «من کوشش داشتم با اندیشه و گفتار و کردار نیک خدمت نمایم و کوشش کردنم، تحمیل به دولت نبوده و در زمان بی صاحبی کشور (زمان قاجار) که هر کسی می توانست برای خود امتیازی تحصیل نماید ، من نکردم. هر کس اراده کرد با خارجیها ساخت و استفاده نمود ولی من اینکار را نکردم و از آن تنفر داشتم و عداوت (دشمنی) خارجیها را از صمیم قلب تحمیل نمودم....بطوریکه هنوز که هنوز است (منظور سال 1317 خ.، سال نوشتن خاطرات است) انگلیسی ها با من خوب نیستند. هر ماموریتی که از طرف اعلیحضرت (رضا شاه) یا دولت داده شده، بدون گرفتن هیچ گونه حقی انجام داده و حتی از جیب خود متضرر شده­ام و...»

در پایان یادداشتها مینویسد: «امروز چهارشنبه ششم ژوییه 1938 م. برابر پانزدهم تیرماه 1317 خ. است. من در اتاقم در شهر بادن بادن واقع در جنوب آلمان نشستهام. حالم خوش نیست و تا حدی احساس فلاکت میکنم. حالتی که میترسم روی سلامت جسمی و آرامش فکریام اثر بگذارد. نمیدانم تا کی میخواهم زنده بمانم... با دلی غمناک این خاطرات را مینویسم. از میان همه وقایع اتفاقیه چیزی به جز قرض برایم نمانده است. بیش از هر چیز نگران آسایش همسر و فرزندانم هستم....»

دو سال پس از نوشتن یادداشتها، ارباب کیخسرو شاهرخ پس از 66 سال زندگی درخشان و پُرافتخار، در سه شنبه شب 11 تیرماه 1319 خورشیدی به شرحی که در گفتارها آمده ، به شهادت میرسد.

 

خاطرات اردشیر زارع

اردشیر زارع از مردان با نفوذ و بسیار کاری و فعال و از چهرههای سرشناس زرتشتیان دوره قاجارها و سالهای نخستین پهلوی است. اردشیر زارع از مدیران و مهندسین برجسته جامعه زرتشتی و از یاران ارباب جمشید (جمشیدیان) و از همراهان ارباب کیخسرو شاهرخ بود. شاید اگر اردشیر زارع نبود، این ارباب ها در دوران خود به آن منزلت و جایگاه نمیرسیدند. بسیاری از زمینها و باغهای ارباب جمشید زیر نظر او سرپرستی و نگهداری میشد.

کتاب خاطرات او که به صورت تایپی و در نسخههای ویژه در کتابخانه یگانگی نگهداری میشود، در شش مجلد و حدود هشتصد صفحه است. این کتاب مفصل ترین کتاب خاطراتی است که تا کنون فردی زرتشتی نوشته است. اردشیر زارع در صفحات نخستین کتاب خاطراتش می­نویسد: «... برای چه؟ برای اینکه روز 21 فروردین و سال 1243 یزدگردی برابر سال 1253 شمسی ... وقتی بود که من بدبخت و رنجبر و من بد طالع زحمتکش ... پا به عرصه وجود گذاشتم...».

او که در سالهای جوانی برای تحصیل به هند میرود، با دستی پر از دانش و تجربه به همراه کیخسرو جی به ایران باز می گردد ، و سبب آبادانی های بسیار برای میهن خویش می شود و به جامعه زرتشتیان بسیار یاری میرساند. آبادانی قسمت جمشید آباد و جلالیه در شمال دانشگاه تهران از کارهای با ارزش مهندس اردشیر زارع است. او مورد اطمینان و در بسیاری از موارد مورد مشورت دستگاه های دولتی بود

و به همین سبب بسیاری از کارهای مهم اجرایی را برعهده او قرار می دادند. کتاب مفصل و خواندنی خاطرات او ، بسیاری از زمینههای تاریخی و زندگی اجتماعی آن روز زرتشتیان را روشن میسازد.

 

"یاد کوتاهی از سرگذشتم" از هرمزدیار نوروز/ مشهور به "تلفنچی"

کتاب «یاد کوتاهی از سرگذشتم»، نوشته هرمزدیار نوروز(همتی)، آن طور که در صفحه پایانی (ص192) آن آمده، در آبانماه 1358 خ. به چاپ رسیده است. این نوشته که به صورت تایپی است و به تعداد محدود تکثیر شده است، خاطرات هرمزدیار همتی است. او که مشهور به تلفنچی بود ، در سال 1268 خ.، در کرمان به دنیا آمد. هرمزدیار نوروز در نسب نامه خود مینویسد: «... هرمزدیار همتی فرزند شادروان نوروز پسر خداداد مشهور به اجاقی فرزند اسفندیار باشنده کرمان، مادرم شادروان صنم، دختر شادروان مهراب جهانبخش قزوینی (چون پدران آنها در قزوین ساکن بودهاند، در دوران پادشاهی سلسلهای که مخالف با زرتشتیان بودهاند در آن ناحیه کشته میشدند، به ناچار به کرمان که امنتر بوده است، فرار کردهاند)...»

خاطرات نوشته شده در این کتابچه که درس های بسیار تاریخی دارد، از کودکی هرمزدیار شروع میشود و تا نزدیکیهای پایان عمر او ادامه پیدا میکند. در این خاطرات چون جزییات تمام کارهای انجام شده در مدرسه و خانه و... آمده، بسیاری از تاریکیهای تاریخ اجتماعی زرتشتیان در آن زمان روشن میشود.

هرمزدیار، پس از آنکه به یزد رفته، کارمند تجارتخانه ارباب جمشید میشود و پس از چندی به سرپرستی شعبه تجارتخانه جمشیدیان در قم می رسد. پس از ورشکست شدن ارباب جمشید جمشیدیان، هرمزدیار به تهران و سپس به یزد و رفسنجان میرود و سالها رییس مراکز تلفنی این قسمتها بوده و کابلهای تلفنی بین یزد و کرمان و رفسنجان زیر نظر او نصب شده است. هرمزدیار نوروز (همتی) ، از بزرگان جامعه زرتشتی بوده و خاطراتش بسیار ارزشمند و روشن کننده گوشههایی از تاریخ معاصر زرتشتیان است.

 

خاطرات اردشیر خاضع اله آبادی

کتاب کوچکی است که به کوشش رشید شهمردان در حیدرآباد هند، در سال 1363 خ. منتشر شده است، مینویسد: « برگهای این دفتر مشتمل بر خاطرات گوناگونی است که طی هفتاد سال گذشته برای نویسنده پیش آمده است که نه مردی دانشمند است و نه سیاستمدار...». و در جای دیگری مینویسد: «نگارنده در خانواده کشاورزی متوسط در الهآباد رستاق یزد در سال 1280 خ. چشم به جهان گشودم...»، اردشیر پور خدارحم پور مرزبان ، با تخلص شعری «خاضع» در حدود سال 1280 خ. در روستای اله آباد رستاق در نزدیکی شهر یزد زاده شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایی در دبستان گودرزی ، به کار کشاورزی پرداخت. او چون طبعی روان داشت استاد بمان آموزگار دبستان ، او را به سرودن شعر تشویق کرد و تخلص«خاضع» به او داد. اردشیر «خاضع» در سال 1306 خورشیدی برای نخستین بار به هندوستان رفت و در بمبئی به کار مشغول شد و جلد اول دیوان خود را در همان شهر چاپ و منتشر ساخت . اردشیر خاضع در سال 1310 خورشیدی کتابفروشی و "انتشارات خاضع" را در شهر بمبئی هند بنیاد نهاد و به انتشار و پخش کتابها و نشریه های فارسی زبان در هند پرداخت و نمایندگی بسیاری ازمجله های فارسی در هند را برعهده گرفت. او در شناساندن فرهنگ و ادب ایران به مردم هند کوششی به سزا کرد و چندین کتاب  دینی ، ادبی و... را به فارسی در آنجا منتشر ساخت. اردشیر خاضع در سال 1314 خورشیدی ساختمان "دبستان دخترانه" ای را پایه ریزی کرد و برای ساخت آن و تهیه هزینه آموزگار آن به جمع آوری خیرات پرداخت، ولی چون کافی نبود از اینرو به پیش روانشاد «شاهپور فریدون اله آبادی» ساکن کلکته هند رفت و شاهپور تمام مخارج دبستان را به عهده گرفت و دبستان دخترانه در سال 1316 خورشیدی آماده پذیرش نوآموزان شد. از اردشیر خاضع آثار زیادی به یادگار مانده :

-          دیوان خاضع که با مقدمه دکتر فرهاد آبادانی در هند منتشرشد

-          یزدگرد نامه منظوم

-          رباعیات خاضع 

-          تاریخچه اله آباد رستاق 

-          اشک مادر و نامه گذشتگان 

-          تذکره سخنوران یزد که با پیشگفتار استاد سعید نفیسی و دیباچه دکتر محمد دبیر سیاقی در بمبئی هند به چاپ رسیده است.

 

"خاطرات 356 روز" جمشید پیشدادی

جمشید پیشدادی که از پیشکسوتان فرهنگی جامعه زرتشتی است ، در حدود سی و چند سال معاون دبیرستان "فیروز بهرام" بوده و در این مدت جمشید پیشدادی با نوشتن کتاب های دین آموز برای کودکان ، سرودن سرودها و انتشار کتابهای شعر برای کودکان به زبان فارسی و زبان دُری زرتشتی وکتابهایی در زمینه تاریخ و فرهنگ زرتشتی، از سرشناسان و ناموران جامعه زرتشتی بشمار میآید.

جمشید پیشدادی فرزند رستم، زاده 1302 خورشیدی. تا دیپلم را در یزد گذراند، سپس در مراکز آموزشی یزد به کار مشغول می شود و پس از چندی به تهران میآید و در سازمانهای جوانان زرتشتی و فعالیت در انتشار مجله "اندیشه ما"، به کارهای فرهنگی ادامه میدهد.

کتاب «خاطرات 365 روز یا پارهای از سنتهای زرتشتیان در سده گذشته»، از منابع با ارزش تاریخ اجتماعی زرتشتیان است. این کتاب در آمریکا چاپ شده و تنها تعداد کمی از آن بین زرتشتیان ایران پخش شده است. او در پیش گفتار کتاب مینویسد: «سرچشمه و پایه این کتاب از شنیدهها و مشاهدات نویسنده میباشد. زمان آن روزگار خُردی و کودکی دور و بر سال 1302 شمسی قرار داده شده است....»

شرح بسیار مفصل چگونگی زندگی و آداب و رسوم زرتشتیان در کوچههای شهر یزد ، و در محلههای زرتشتی نشین، قسمت عمده کتاب را تشکیل میدهد. جمشید پیشدادی مینویسد: «...جماعت ما و کوی ما با غیر زرتشتی بنا بر نیاز و یا به سبب همسایگی و یا داد و ستد درگیر بود. بیشترین درگیری ها هم دوستانه و برادرانه بود، ولی این مانع تعصب خشک و گاهی خشن و ناراحت کننده برخی مسلمانان نسبت به زرتشتیان نبود و چه بسا افراد زرتشتی که جان خود را بر سر این دین نمایی و جهد دینی مسلمانان از دست دادند و چه بسا خانوادهها که به علت نادانی اینگونه نابخردان از شهر و ده خود فراری و به شهر یا ده دیگر پناه میبردند...»

  خاطرات موبد اردشیر آذرگُشسب

از موبد اردشیر آذرگشسب دفترچه سرگذشت و خاطراتی باقی مانده که شایسته است به نحو مناسبی به چاپ برسد. او در این دفترچه به سرگذشت خود و خانوادهاش میپردازد و چگونگی سفر به هند و تحصیل موبدی در آن جا را شرح میدهد.


 


 
او که فرزند دستور نامدار بوده، در یزد به دنیا آمده و در مدرسه کیخسروی به تحصیل موبدی می پردازد. موبد اردشیر آذرگَشسب در صفحه
9 از دست نویس خاطراتش می نویسد: « ... اینجانب در روز رام ایزد و بهمن ماه  1274 یزدگردی (1284 خورشیدی) از مادر متولد شدم و در چهار سالگی به پُلگذاری عمویم روانشاد موبد هرمزدیار موبد خدابخش در آمدم و از آن تاریخ بنام اردشیر موبد هرمزدیار نامیده شدم. ولی مثل ایام پیش از آن بازهم در منزل پدر اصلی خود دستور نامدار و نزد مادرم خرمن دستور تیرانداز و برادرانم زندگی میکردم و ممس شیرین(شیرین دستور نامدار) هم در این خانه نزد ما به سر میبرد و به من خیلی مهر میورزید و مرا پهلوی خود میخواباند.»

این "دفترچه خاطرات" موبد اردشیر آذر گُشسب از نظر تاریخی اهمییت بسیاری دارد، زیرا روابط  خانوادگی و آموزشی و باورهای موبدان (زرتشتی) را در آن دوران روشن میسازد.

 موبد رستم شهزادی(و درعکس بالایی بهمراه مانکجی لیمجی هاتریا)

خاطرات موبد موبدان رستم شهزادی

موبد رستم شهزادی در روز سوم ماه فروردین سال 1291 خورشیدی در یزد (کوی موبدان) زاده شد. او فرزند بزرگ خانواده بود . نام پدرشان : موبد دین یار و نام مادرشان: سلطان موبد خداداد. رستم شهزادی در آموزشگاه عالی ویژه موبد زادگان در هندوستان دوره موبدی را به پایان رساندند. دروس دینی در این آموزشگاه به 2 دوره و سه سال نخست ویژه موبدان اوستا خوان و چهار سال بعدی برای رسیدن به پایه موبد دانشمند، تقسیم میشد که موبد رستم شهزادی، پس از به پایان رسانیدن دوره 7 ساله آن در "آتش ورهرام بمبئی" به مقام «موبد دانشمند» نایل شد و علاوه بر دیپلم عالی، «مدال خوش اخلاقی موبدان» را نیز دریافت کرد.

 

مقامهای علمی موبد موبدان رستم شهزادی

-          پایان دوره 7 ساله موبدی : سال 1314 خورشیدی

-          تحصیل در دانشکده حقوق دانشگاه تهران:

-     فارغ التحصیل حقوق قضایی از دانشگاه تهران با درجه لیسانس و با پایه ممتاز ، عنوان پایان نامه ایشان: «قانون مدنی زرتشتیان در زمان ساسانیان» پایان دوره تحصیلی شان: سال 1325خورشیدی

-    آغاز کار موبدی در شهر یزد با برگزاری برنامه های سخنرانی و گفتگو در گهنبارخانه و دهات مختلف یزد


 


 
 


سرانجام در روز 23 اسفند ماه 1378 خورشیدی و 1368 یزدگردی 

موبد موبدان رستم شهزادی در سن هشتاد و هفت سالگی در گذشت.

از موبد بزرگ زرتشتیان ، موبد رستم شهزادی نیز دفترچه خاطراتی باقی مانده است. به گفته دختر ایشان مهرانگیز شهزادی، این "سرگذشت نامه" بسیار خواندنی است و میتواند آگاهیهای زیادی درباره تاریخ معاصر زرتشتیان در اختیار خواننده قرار دهد. شایسته است این دفتر به مانند سخنرانیهای موبد، به کوشش دخترشان به چاپ برسد.

 

خاطرات سروش لهراسب / کتاب "یاد نامه او"

                   

میرزا سروش لهراسب فرزند تیرانداز مهربان و گوهر خداداد زارع در سال 1283 خ. در تهران زاده شد. تحصیلات ابتداییاش را در مدرسه زرتشتیان و دارالفنون و کالج البرز گذرانید و از سال 1203 خورشیدی از سوی ارباب کیخسرو به مدیریت مدرسه "دین یاری" یزد منصوب شد. در سال 1306 خ. به درخواست «انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی» به سرپرستی موسسات مارکار و مدارس تابع آن رسید و خدمات بسیار ارزشمندی به موسسات فرهنگی یزد از ساختن مدارس و تعمیر و راهاندازی آنها انجام داد. وی مردی مدیر و مدبر و در تمام شهر یزد مورد احترام بود. در دورههای زیادی عضویت انجمن زرتشتیان یزد را به عهده داشت.

سروش لهراسب در 25 اردیبهشت ماه 1375  خورشیدی در تهران در گذشت.

از میرزا سروش نوشتهها و بویژه خاطرات بسیاری از زندگی خودش و نیزاز بزرگان زرتشتی در "مجله هوخت" به چاپ رسیده است. بسیاری ازاین خاطرات درکتاب یادنامه او که در آمریکا منتشر شده، و توسط جمشید پیشدادی گردآمده، آورده شده است. گویا دستنویس خاطرات او هنوز در کتابخانه مدرسه مارکار در یزد باید موجود باشد، که از سندهای بسیار مهم تاریخ معاصر زرتشتیان است.

نوشتهها و مقالات گوناگون خاطرات در مجلههای مختلف زرتشتی و غیر زرتشتی

ماهنامه هوخت در مدت طولانی مرتب خود خاطرات بسیاری از بزرگان و فرهیختگان جامعه زرتشتی را به چاپ رساند ، که همگی جزء سندهای با ارزش تاریخی زرتشتیان است. باید از دوره های مجله هوخت در کتابخانهها به خوبی نگهداری کرد و وظیفه دینی و ملی است که مقالات مهم دینی و تاریخی آن را بازنویسی و منتشر کرد. نشریههای دیگر زرتشتی نیز به نوبه خود، از اینگونه اسناد تاریخی در بر دارند، و مراقبت و پاسداری از آنها اهمیت دارد.

(از: بوذرجمهر پرخیده و سایت آتشکده ایران)

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, توسط firetemple

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد